10
توی روز دهم زبان خوندم و لباس های مشکی رو آماده کردم برای پنج شنبه. صبح الف رفت که لپ تاپ دخترهارو درست کنه و من خونه تنها بودم برگشت و وقت خوبی رو باهم گذروندیم ...
همهش حس میکنم یه بار خیلی سنگینی از رو دوشمون برداشته شده!
رهاتر شدیم ...
نمیدونم ...
+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 23:57 توسط من
|